آینه ها دیگه چرا راست نمیگن؟!اون چیزی که تو چهره ها هست نمیگن ؟!

 


سلام دوستان خوبم


شاید در مورد این نكته با هم اتفاق نظر داشته باشیم كه :


پاها ممكنه به اشتباه قدم بردارند !


دستها ممكنه یكدیگر را به دروغ بفشارند !


و زبانها ممكنه به دروغ سخن بگویند !


اما چشمان آدمی راستگو و صادقند !


و آینه مصداق واضحی برای صداقت چشمهای من و شماست که در اون نگاه می کنیم.


ولی نمیدونم چرا بعضی وقتا حتی به آینه ها هم نمیشه اعتماد كرد !


یعنی میشه گفت بازتاب آینه ها رو نه تنها نمیشه باور کرد بلکه انکار کردنی هم نیستند !


شاید به نوعی میخوان افكارمون رو بهمون گوشزد كنند، شاید خاطرات گذشته رو به یادمون

 

 میارن یا اینکه آرزوهایی که برای آینده در ذهن داریم رو برامون تداعی می کنند. شاید با

 

یادآوری دوران جوانی میخوان اون نشاط از دست رفته رو بهمون القا کنند. شاید سفر کردن

 

در عالم خیال رو میخوان برامون مجسم کنند یا شاید هم باهامون شوخی می كنند ؟!

 


خلاصه هر چی که هست فکر نمی کنم مربوط به جنس آینه و خارجی بودن یا ایرونی بودنش

 

باشه ولی اون چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ... تصاویر زیر رو ببینید قضیه

 

دستگیرتون میشه

 

 

یک دفتر معماری

 

یک دفتر معماری در اسپانیا که با سبکی مدرن ولی در فضایی کاملا جنگلی ساخته شده

 

 

استشمام عطر خوش عید فطراز پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان

 

 

 

 

یابن الحسن!


سی شب به تو التماس کردم


این لحظه جواب طالب ام من



خواهی بنواز و خواه رد کن


احسان و عتاب طالب ام من



از کوی تو بوی عطر آمد


برخیز که عید فطر آمد


امشب که منم فتاده عشق


ساقر بزند ز باده عشق



خطی تو بیا بخوان برایم


از نامه سرگشاده عشق



آن نامه که دادی از برایم


با مطلع بی فتاده عشق



گفتی که سحر بیا به کویم


ای خسته ز سیر جاده عشق



مائیم ولی تو مخور غم


ای بنده خانزاده عشق



از کوی تو بوی عطر آید


بر خیز که عید فطر آید



تا یار ز در نیاید امشب


ای کاش سحر نیاید امشب



بیرون نروم زمیهمانی


تا یار ز در نیاید امشب



امضا نشود کتاب ما تا


از یار خبر نیاید امشب



این سی شب و روز ما نه ارزد


تا او به نظر نیاید امشب


در دام فراغ جان سپارم


آن ماه اگر نیاید امشب



از کوی تو بوی عطر آید


بر خیز که عید فطر آید



خواهم ملکت شوم نگارا


گرد فدکت شوم نگارا


کی گل کنی ای شقایق عشق؟


تا شاپرکت شوم نگارا


بر دوش نسیم صبحگاهی


چون قاصدکت شوم نگارا



هنگام نماز عید بند


تحت الهنکت شوم نگارا


بر گرد حریم تو به پرواز


مثل ملکت شوم نگارا



از کوی تو بوی عطر آمد


بر خیز که عید فطر آمد



امسال به قیمتم بیفزای


بر عشق و ارادتم بیفزای



جبرئیل گسیل خدمتم کن


بر شوق ولایتم بیافزای



پر سوخته از شرار عشقم


سوزی به حرارتم بیفزای



انفاس مرا محمدی کن


بر بار رسالتم بیفزای



از نور علی منورم کن


بر نور هدایتم بیفزای



از کوی تو بوی عطر آمد


بر خیز که عید فطر آمد


هو کش که ترانه ای بسازم


از ناله زبانه ای بسازم



در دوره پر فراق عصیان


با اشک شبانه ای بسازم



ای دوست کنار خانه تو


اذنم بده خانه ای بسازم



بر بام حریم عشقت ای یار


بگذار که لانه ای بسازم



یک بوسه دهی اگر بر این دل


باران ز زمانه ای بسازم



از کوی تو بوی عطر آمد


بر خیز که عید فطر آمد

 

یوسمتی پارك در كالیفرنیا یا آبشار آتشین آمریکا‍

 

این مکان سال ۱۸۹۰ به نام پارک ملی انتخاب و معرفی شد. اینجا مشهورترین مکان زمین از لحاظ زمین

 شناسی، چشمه‌ها‌ی آب گرم و آبشارها محسوب می‌شود و آبشار "آتشی" منطقه از زیباترین چشم

انداز این منطقه است. چشم انداز فوق العاده این آبشار به خاطر بازتاب نور خورشید که از زاویه خاصی

 به آن می‌تابد ایجاد می‌شود. این منظره نادر را تنها می‌توان در دوره ۲ هفته ای در اواخر فوریه 

مشاهده کرد.

برای گرفتن چنین صحنه فوق العاده ای عکاس اغلب باید متحمل سالها صبر و رنج شود. دلیل این انتظار

نیز این است که پیدایش این صحنه بستگی به برخی عوامل طبیعی دارد که در همان زمان باید به وقوع

 بپیوندد، پس شانس هم باید با عکاس یار باشد!

اولین عامل مربوط به شکل گیری آبشار است. این آب از آب شدن برف و یخی که از بالای کوه می‌آید

تامین می‌شود. این یخ‌ها‌ بین ماه‌ها‌ی دسامبر و ژانویه تا آخر فوریه آب می‌شوند تا موقعی در اواخر

فوریه که هیچ برفی برای آب شدن باقی نمی‌ماند.

عامل دوم مربوط به زاویه خاصی است که خورشید باید با آن درجه بر آبها بتابد تا چنین منظره ای پدیدار

شود. موقعیت خورشید باید دقیقا در یک نقطه خاص در آسمان باشد. این اتفاق نیز فقط در ماه فوریه و

چند دقیقه کوتاه در هنگام تاریکی شب روی می‌دهد. پس اگر روزی که آسمان ابری است به آنجا بروید

  یااگر عاملی مزاحم جلوی خورشید را بگیرد مجبور خواهید شد از چهره ناراحت خودتان روبروی آبشار

عکس بیندازید! بد نیست این حقیقت را نیز بدانید که آب و هوای پارک ملی اغلب اوقات غیر قابل پیش

 بینی است.

 

 

ایام شهادت حضرت علی (ع) بر همه آزادگان جهان تسلیت باد

 

 

 ای پروردگار بزرگ . ای بیدار در خوابهای ما . ای آشکار در پنهان ما .



هم اکنون که دست به بالا آورده ايم وازاعماق دل درکران کهکشان ها بروجود


لایتناهیت دعا می کنیم و با تمام کوچکی خود ، خداوندیه بی پایانت را بانگ

می زنیم ... بر ما اجابتی کن دعاهایمان را.

خداوندا در چنین شبهایی بیدارم و بر زبانم ذکر نامت و ذکر صاحب عدل دارم .

ای مطلق بروجودم چیز نا وجودی درعالم ناتوانی در وصفت،تو را صدا می کند،

ای آنکه از درون دل عذاب، آسايش و آرامش را متولد می کنی. ای آنکه و ای

خدایی که بر من منت بندگی نهادی و اجازه سجده بر بارگاه ملکوتیت را

می دهی . ای ناز نیازمندی چو من . ای زیبای ساکت من.

ای حقیقت خلوت من. ای تفکر وجود من. ای قدرت مطلق. ای صاحب بر امور

من. ای مالک شبهای خسته من .ای مالک روح و جسم من. ای آنکه از هر که

بگریزم برخانه پرامید تو پناه میاورم. ای درشبهای قدر.ای شنونده دعاهای من

ای آنکه بی پاسخ نگذاشته ای هر آنچه خواستم. ای آنکه هنوز هم معجزه

می کنی.ای آنکه شرمسارم ازآن چيزی که به من دادی ومن ندیدم و شکرت

نکردم. ای نگاهدارنده مسافران غریب عرفانت. ای موسیقی بی کلام عشق.

ای رود زلال روح من. ای خداوند شایسته خداوندی.

تو را به این شبهای عزیز ، تو را به زمزمه های عاشقانه من، تو را به نجوای

عاشق با دل تنهایش، تو را به نام بزرگ مردی که در اين شبها نامش به خدا

می ماند و شفایش به بزرگان دیگرت، تو را به آن لحظه ای که مرا خلق کردی

در من قرارده عشق علی را .

ای خدای بزرگ و یکتا تو خود ازاسرار شبانه من ازگریه های دربغزروییده من

و ازدل عاشق من آگاهی .بنده خوبی نبوده ام و جزگناه چیزی درچنته ندارم .

با دستان خالی و یک دنیا امیدواری به تو پناه آورده ام .

می گویند غیر ممکن است .

از دست رفته ای دارم و چشم به راهم و اشک هایم بی اختیار سرازیر .

چشم به راهم و منتظر .

دیگر راهی را بلد نیستم و دیگر امیدی برایم نمانده است .

مریضم و مریضی دارم . نه دوایی و نه درمانی .

دست بر سر مانده ام و تنها .

حساب قرض مردم رامانده ام و ازترس آبرویم پنهان.مرافرصتی باقی نیست

اگرعشق من واقعی نبودکه همانا من آن راواقعا باورداشته ام ولی دیگر
اونیست آه خدایا فرصتی نیست و راه چاره ای نمی دانم . . .

می گویند غیر ممکن است .

آه خدایا من فقط تو را می شناسم و بس . مگذار آنچه را که عمری بر آن

گذاشته ام را از دست بدهم . که معنی دوست داشتن را از تو آموخته ام

چشمانم را بی فروغ بر عشق از دست رفته ام مگذار . قبول دارم . همه

را می پذیرم . دلم به عشق تو خوش و پشتم به وجود تو گرم است .

مگذار تا فردا صبح آبرویی برایم نمانده باشد که دستم سخت بسته است .

خدایا مریضم را تو درمان کن و مریضیم را تو شفا ساز .

خداوندا مزد دل شکسته ام را ازتو می خواهم و نمیرم مگر آن را ازتو بگیرم

ای بخشاینده مهربان . . .

ای تمام معنی هر چه زیبایی است. ای پدیداربه وجودت قسم.

ای خالق بوی خاک پس از باران. تو را دلها برای شنيدن صدايت می تپد .

خداوندامارابه رحمتت موردقضاوت قرار ده نه به عدالتت چراکه رسوای جهانیم...

 

الهی آمین ...

 

 

عشق حقیقی

 

The Real Love

 



My Wife Navaz Called


همسرم نواز با صدای بلند گفت

How Long Will You Be With That Newspaper?


تا کی می خوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟

Will U Come Here And Make UR Darling Daughter Eat Her Food?


میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

Husband Tossed The Paper Away And Rushed To The Scene


شوهر روزنامه رو به کناری انداخت و بسوی آنها رفت

My Only Daughter Ava, Looked Frightened


تنها دخترم آوا، بنظر وحشت زده می آمد

Tears Were Welling Up In Her Eyes


اشک در چشمهایش پر شده بود

In Front Of Her Was A Bowl Filled To its Brim With Curd Rice


ظرفی پر از شیربرنج در مقابلش قرار داشت

Ava is A Nice Child, Very Intelligent For Her Age


آوا دختری زیبا، و برای سن خود بسیار باهوش بود

I Cleared My Throat And Picked Up The Bowl


گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم

Ava, Darling, Why Dont U Take A Few Mouthful Of This Curd Rice?


آوا، عزیزم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

Just For Dads Sake, Dear


فقط بخاطر بابا عزیزم

Ava Softened A Bit And Wiped Her Tears With The Back Of Her Hands


آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت

Ok, Dad. I Will Eat - Not Just A Few Mouthfuls,But The Whole Lot Of This


باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم

But, U should... Ava Hesitated


ولی شما باید... آوا مکث کرد

Dad, if I Eat This Entire Curd Rice, Will U Give Me Whatever I Ask For?


بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟

Promise. I Covered The Pink Soft Hand Extended By My Daughter With Mine, And

Clinched The Deal


دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش

 دست دادم و تعهد کردم

Now I Became A Bit Anxious


ناگهان مضطرب شدم

Ava, Darling, U Shouldnt Insist On Getting A Computer Or Any Such Expensive Items


گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی

Dad Does Not Have That kind of Money Right now. Ok?


بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟

No, Dad. I Do Not Want Anything Expensive


نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام

Slowly And Painfully,She Finished Eating The Whole Quantity


و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد

I Was Silently Angry With My Wife And My Mother For Forcing My Child To Eat

Something That She Detested


در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده

 بودن عصبانی بودم

After The Ordeal Was Through, Ava Came To Me With Her Eyes Wide With

Expectation


وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد، انتظار در چشمانش موج میزد



All Our Attention Was On Her


همه ما به او توجه کرده بودیم

Dad, I Want To Have My Head Shaved Off, This Sunday!


آوا گفت، بابا، من می خوام سرمو تیغ بندازم، همین یکشنبه

Was Her Demand


تقاضای او همین بود

Atrocious! Shouted My Wife, A Girl Child Having Her Head Shaved Off?


همسرم جیغ زد و گفت، وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟

Impossible! Never in Our Family


غیرممکنه! نه در خانواده ما

My Mother Rasped She Has Been Watching Too Much Of Television. Our Culture is

 Getting Totally Spoiled With These TV Programs!


و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود

میشه

Ava, Darling, Why Dont U Ask For Something Else?


گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟

We Will Be Sad Seeing U With A Clean-Shaven Head


ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم

Please, Ava, Why Dont U Try To Understand Our Feelings?


خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟

I Tried To Plead With Her


سعی کردم از او خواهش کنم

Dad, U Saw How Difficult It Was For Me To Eat That Curd Rice


آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود

Ava Was in Tears


آوا اشک می ریخت

And U Promised To Grant Me Whatever I Ask For


و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی

Now,U Are Going Back On UR Words


حالا می خوای بزنی زیر قولت

It Was Time For Me To Call The Shots


حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم

Our Promise Must Be Kept


گفتم، مرده و قولش

Are U Out Of UR Mind? Chorused My Mother And Wife


مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟

No. If We Go Back On Our Promises She Will Never Learn To Honour Her Own


نه. اگر به قولی که می دیم عمل نکنیم اون هیچوقت یاد نمی گیره به حرف خودش احترام

بذاره

Ava, UR wish Will B Fulfilled


آوا، آرزوی تو برآورده میشه

With Her Head Clean-Shaven, Ava Had A Round-Face, And Her Eyes Looked Big And

Beautiful


آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود

On Monday Morning, I Dropped Her At Her School


صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم

It Was A Sight To Watch My Hairless Ava Walking Towards Her Classroom


دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود

She Turned Around And Waved.


آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد

I Waved Back With A Smile


من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم

Just Then, A Boy Alighted From A Car, And Shouted


در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت

Ava, Please Wait For Me


آوا، صبر کن تا من بیام

What Struck Me Was The Hairless Head Of That Boy


چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود

May Be, That Is The in-Stuff, I Thought


با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه

Sir, UR Daughter Ava is Great indeed!


Without introducing Herself, A Lady Got Out Of The Car


خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت


دختر شما، آوا، واقعا فوق العاده ست

And Continued, That Boy Who is Walking Along With Ur Daughter is My Son Bomi.


و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه



He is Suffering From... Leukemia


اون سرطان خون داره


She Paused To Muffle Her Sobs


زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه

Harish Could Not Attend The School For The Whole Of The Last Month


در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد

He Lost All His Hair Due To The Side Effects Of The Chemotherapy


بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده

He Refused To Come Back To School Fearing The Unintentional But Cruel Teasing Of

The Schoolmates.


نمی خواست به مدرسه برگرده آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته

باشن مسخره ش کنن

Ava Visited Him Last Week, And Promised Him That She Will Take Care Of The Teasing

 Issue


آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده



But, I Never Imagined She Would Sacrifice Her Lovely Hair For The Sake Of My Son !!!


اما، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه

Sir, You And Your Wife Are Blessed To Have Such A Noble Soul As Your Daughter


آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی

دارین

I Stood Transfixed And Then, I Wept


سر جام خشک شده بودم و شروع کردم به گریستن

My Little Angel, You Are Teaching Me How Selfless Real Love Is


فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق حقیقی یعنی چی

The Happiest People On This Planet Are Not Those Who Live On Their Own Terms


خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی

 می کنن

But Are Those Who Change Their Terms For The Ones Whom They Love !


آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر

میدن

Think About This


به این مسئله فکر کنین